مردم یار

زنده باد نام تو هاشمی رفسنجانی

مردم یار

زنده باد نام تو هاشمی رفسنجانی

برای نجات مردم راهی نداشتی،جز "تقدیم آبرو"


البته جایگاه ریاست جمهوری برای او جایگاه و مقامی نیست. و اگر نبود ارزش خدمت به مردم و ادای تکلیف برای حفظ نظام، او هم می گفت: ارزشش از لنگه گیوه فرسوده کمتر است. او خود را عرضه کرد و با این عرضه کردن چه تأیید بشود چه تأیید نشود! چه رئیس جمهور بشود و چه نشود! او جاودانه تاریخ این کشور و اسلام خواهد شد. و نسل های آینده هیچ گاه اورا فراموش نخواهند کرد و به بزرگی از او یاد خواهند نمود.

سرور عزیز و مکرمم حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی "ادام الله عمره الشریف" ، سلامٌ علیکم و رحمة الله العزة لله و للرسول و للمؤمنین ،در کمتر از ده روز دو شب را پشت سر گذاشتیم شب دمیدن روح امید به جامعه با ثبت نامتان و شب غم و افسردگی از آینده ای نامعلوم ولی قابل پیش بینی با اعلام ردصلاحیتتان.

شب اول با همه شادی و شعفی که داشتم غافل از شما نبودم. هرچند میدانستم آمدی که نور امیدی را در دلها بتابانی و می دانستی که چه کار سختی است اما باید می آمدی که اگر نمی آمدی همیشه ایام شرمنده و سرافکنده آنانی بودی که ملتمسانه تو را فراخوانده بودند. و صدالبته بر این باور بودم کاری خواهی کرد و گره گشا هستید. از طرفی می دیدیم که در مقابلت چه کسانی قرار دارند و چه برنامه هایی را برای از دور خارج کردنت تدارک دیده اند. هرچند صبرت را تجربه کرده بودم و در دفاع مقدس و دوران اصلاحات و چه درین هشت سال. پیش بینی ام این بود که چاره ای برای نجات کشور نداری جز تقدیم آبرو!

از همان فردایش کار را شروع کردند.منهم در پاسخ یکی از این طومارهای از پیش تهیه شده دلنوشته ای را تقدیم کردم و در پایان نوشتم:

" او برای چه آمد؟ او آمد تابه چه چیزی برسد؟ قبول مسئولیت ریاست جمهوری برای کسی که هشتادسال عمر را با فراز و نشیب ها و ناملایمات پشت سر گذاشته، حالا میخواهد به چه چیزی برسد؟آن هم در این وا نفسا و مشکلات فرا رو"هرچه بود شادی و اقبال مردم برایم تسکین دهنده بود و امیدوار کننده که کاری کارستان خواهی کرد.

* علی ناصری می گفت: در خوزستان حتی در روستاها نام هاشمی بر سر زبانهاست و مردم خوشحالند و امیدوار و می گفت مردم در تدارک استقبال از ایشان در روز جمعه سوم خرداد می باشند.

واین شور و شوق ها در خوزستان نبود بلکه همه کشور را فراگرفته بود. تا اینکه شبانگاه سه شنبه سررسید. خبر دادند که هاشمی رفسنجانی ردصلاحیت شده. خبری که خواب را از کثیری بازگرفت. همه حیران که چرا؟.منهم از آن جمله اما زود به خود آمدم که عسی از تکره شیئاً و خود خیرٌ لکم.

از روز دوشنبه زمزمه عدم صلاحیت به گوش میرسید. نگران بودم. دست به قلم شدم و غمنامه ای را نوشتم. ختامش اینگونه شد: " اگر او صلاحیت ندارد چه کسی صلاحیت دارد؟ البته جایگاه ریاست جمهوری برای او جایگاه و مقامی نیست. و اگر نبود ارزش خدمت به مردم و ادای تکلیف برای حفظ نظام، او هم می گفت: ارزشش از لنگه گیوه فرسوده کمتر است. او خود را عرضه کرد و با این عرضه کردن چه تأیید بشود چه تأیید نشود! چه رئیس جمهور بشود و چه نشود! او جاودانه تاریخ این کشور و اسلام خواهد شد. و نسل های آینده هیچ گاه اورا فراموش نخواهند کرد و به بزرگی از او یاد خواهند نمود.

جناب آقای هاشمی دیروز با کثیری از افراد در هر کوی و برزن روبه رو گشتم. همه ناراحت ازین اتفاق و هرجا که امکان بیان مطلبی بود با این جمله آرامشان میکردم که آقای هاشمی 60سال برای این نظام در قبل و بعد از انقلاب زحمت کشید، زندان رفت و شکنجه دید و در دوران دفاع مقدس جنگ را با همه فرازونشیب هایش اداره کرد و دوران سازندگی چه ها که نکرد و در دوران اصلاحات چه ناشایست هایی که شنید و تحمل کرد و در این هشت سال از رقیب نامردمی ها و از دوست چه بی مهربانیها. در 13خرداد 88 ناجوانمرادانه متهم گردید و نزدیکترین کسان به او دم برنیاوردند و او صبر کرد. خدا خواست کارنامه او را با مهرعزت برگرفته شده از رضایت ملت مزین نماید.خدا خواست که عزیز دوران گردی که خودش فرمود که تعجب میکنم از آنانیکه من می خواهم کسی را بالاببرم درصدد خوار نمودن آن هستند.

عزیز باشید و سرفراز دعاگوی همیشگی شما

سیدعلی صنیع خانی . سوم خرداد 92

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد